درگیری و سر شلوغی

در این لحظه شدیدا به مرخصیه ساعتی و داستان دوم کتاب دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم رو خوندن و یه مسافرته کوتاه و استخر و یه مقدار پول ( نه یه کم بیشتر از چیزی که تو مغزته ) و یه چمدونه خوشگل و معاینه فنی ماشین و درست کردن دزدگیر و خریدن یه شلوار سرمه ای گشاد و احتمالا یه کفش خوشگل و عوض کردن سیم کارت و خرید یک عدد لپ تاپ ( می دونم به این پولم نمیرسه شاید به بقیشونم نرسه ولی به این قطعا نمی رسه ) و خرید لاک ناخن و یه شامپوی باحال و یه سبد خوشگل واسه مواد غذایی تو مسافرت و تمرین ویلن و دیدن یه عالمه فیلم زبون اصلی و مراجعه به دندانپزشکی و اوه اوه انجام آزمایش هایی که دکتر تو دفترچه بیمم نوشته و ( لعنتی این دو تا مورد آخر خیلی گند بود ) . همین جوری که دارم پیش می رم نتیجه می گیرم که تا عید زمان می خوام که بتونم این کارا رو انجام بدم. پس بهتره زودتر عید بیاد. دستش درد نکنه.  اون مواردی که خوشایند نیست هم ناچارم انجام بدم اگه تنبلیم نیاد و اینا.


نظرات 2 + ارسال نظر
دارینوش چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:42 ب.ظ http://Fly.blogsky.com

سلام.
ااااااااه.
اینهمه کار داری ؟

اوه اوه اوه.

ایرن دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:31 ب.ظ http://sanoovania.blogsky.com

نمی دونم چرا تا حالا برات کامنت نذاشتم!ولی می خوندمت....ناراحت نشو!
عید خوبه به شرطی که رخوت وجودت رو نگیره!من تو تعطیلات حس کار کردنم میره...فقط فیلم نگاه کردن و خواب دیدن و مسافرت رفتن...همین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد